معنی ceremonious به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌserəˈmoʊniəs ˌserəˈməʊniəs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

پای‌بند تشریفات و تعارف، رسمی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- On ceremonious occasions the church is lavishly decorated.

- در مراسم سنتی کلیسا را کاملاً آذین‌بندی می‌کنند.

- He got up and shook the lad's hand ceremoniously.

- او برخاست و دست پسرک را با تشریفات فشرد.

- ceremonious courtiers

- درباریان پایبند تشریفات

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ceremonious

adjective ritual, formal

Synonyms: civil, courteous, courtly, decorous, deferential, dignified, exact, grandiose, impressive, majestic, moving, precise, proper, punctilious, seemly, solemn, starchy, stately, stiff, striking

Antonyms: informal, relaxed, unceremonious, unobserved

ارجاع به لغت ceremonious

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «ceremonious» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ceremonious

لغات نزدیک ceremonious

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی