امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ceremony

ˈserəməni ˈserəməni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    ceremonies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
تشریفات، جشن، مراسم، تعارف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a coronation ceremony
- مراسم تاجگذاری
- the ceremony of exchanging gifts at Christmas
- آیین تبادل هدیه در ایام کریسمس
- The official guests were received with respectful ceremony.
- مهمانان رسمی با تشریفات حاکی از احترام پذیرایی شدند.
- The ceremonies lasted two hours.
- مراسم دو ساعت طول کشید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ceremony

  1. noun ritual; celebratory observation
    Synonyms: ceremonial, commemoration, custom, formality, function, liturgy, observance, ordinance, parade, rite, sacrament, service, show, solemnity, tradition
  2. noun etiquette
    Synonyms: ceremonial, conformity, decorum, form, formal courtesy, formalism, formality, nicety, politeness, pomp, preciseness, prescription, propriety, protocol, strictness, usage

Collocations

  • pomp and ceremony

    جلال و جبروت، کبکبه و دبدبه

    مراسم باشکوه، کبکبه و دبدبه، تشریفات و زرق و برق

  • without ceremony

    بی‌دنگ و فنگ، بی‌معطلی، بدون تشریفات

  • opening ceremony

    مراسم افتتاحیه

Idioms

ارجاع به لغت ceremony

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ceremony» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ceremony

لغات نزدیک ceremony

پیشنهاد بهبود معانی