امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Charity

ˈtʃærəti ˈtʃærəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    charities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B1
صدقه، خیرات، نیکوکاری، مؤسسه‌ی خیریه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The widow and her baby depended on the charity of their neighbors.
- بیوه زن و فرزند نوزاد او متکی به احسان همسایگان بودند.
- She had enough charity to forgive her husband's killers.
- او آن‌قدر گذشت داشت که قاتلان شوهرش را بخشید.
- He left his belongings to local charities.
- او دارایی خود را برای سازمان‌های خیریه‌ی محلی به جای گذاشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد charity

  1. noun generosity, gift
    Synonyms: alms, alms-giving, assistance, benefaction, beneficence, contribution, dole, donation, endowment, fund, gifting, hand, hand-out, helping hand, largesse, oblation, offering, philanthropy, relief, write-off
    Antonyms: stealing, taking
  2. noun kindness, compassion
    Synonyms: affection, agape, altruism, amity, attachment, benevolence, benignity, bountifulness, bounty, caritas, clemency, fellow feeling, generosity, goodness, goodwill, grace, humaneness, humanity, indulgence, kindliness, lenity, love, magnanimity, mercy, tenderheartedness
    Antonyms: malevolence, uncharitableness, unkindness

Idioms

  • charity begins at home

    چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، اول به اهل بیت خودت احسان کن

ارجاع به لغت charity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «charity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/charity

لغات نزدیک charity

پیشنهاد بهبود معانی