معنی clergy به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈklɜrːdʒi ˈklɜːdʒi

معنی و نمونه‌جمله

noun

مرد روحانی، کاتوزی، روحانیون، دین یار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- He was rumored to be an enemy of the English clergy.

- شایع بود که او دشمن روحانیون انگلیس است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clergy

noun ministry of church

Synonyms: canonicate, canonry, cardinalate, churchpersons, clerics, conclave, deaconry, diaconate, ecclesiastics, first estate, holy order, pastorate, prelacy, priesthood, rabbinate, the cloth, the desk, the pulpit

ارجاع به لغت clergy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «clergy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clergy

لغات نزدیک clergy

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی