معنی combustible به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

kəmˈbʌstəbl kəmˈbʌstəbl

آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

صفت تفضیلی:
more combustible
صفت عالی:
most combustible

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective

سوزا، احتراق‌پذیر، قابل‌تحریک و برانگیختنی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- Gasoline is highly combustible.

- بنزین بسیار قابل اشتعال است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد combustible

adjective able to be exploded

Synonyms: burnable, comburent, combustive, explosive, fiery, firing, flammable, ignitable, incendiary, inflammable, kindling, volatile

Antonyms: noncombustible, nonexplosive

ارجاع به لغت combustible

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «combustible» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/combustible

لغات نزدیک combustible

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند