معنی commemoration به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

kəˌmeməˈreɪʃn kəˌmeməˈreɪʃn

معنی و نمونه‌جمله

noun

یادبود، مجلس تذکر، مجلس یا جشن یادبود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- a commemoration of the works of Sohrab Sepehry

- یادبود آثار سهراب سپهری

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد commemoration

noun honoring, observance

Synonyms: celebration, ceremony, custom, memorial service, monumentalization, recognition, remembrance, tribute

Antonyms: forgetting, neglect, negligence, unobservance

Collocations

in commemoration of

به یادبود، به خاطر بزرگداشت

ارجاع به لغت commemoration

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «commemoration» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/commemoration

لغات نزدیک commemoration

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار