امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Community

    kəˈmjuːnəti kəˈmjuːnəti
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      communities

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable B2
    جامعه، انجمن، اجتماع، مجموعه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - the Iranian Community in Chicago
    - جامعه‌ی ایرانیان شیکاگو
    - We will do what is best for the community.
    - آنچه را که به صلاح اجتماع باشد، انجام خواهیم داد.
    - the European Community
    - جامعه‌ی اروپا
    - community property
    - (حقوق) دارایی مشترک (که در صورت متارکه بین طرفین بخش می‌شود)
    - community of goods
    - داشتن کالا به‌طور مشترک
    - community of tastes
    - همانندی سلیقه‌ها
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد community

    1. noun society, area of people
      Synonyms:
      people public society nation area of people populace residents company locality district neighborhood association state territory commonwealth general public body politic center turf stomping ground hamlet neck of the woods colony commonality
    1. noun agreement, similarity
      Synonyms:
      sameness similarity likeness semblance affinity kinship identity
      Antonyms:
      disagreement dissimilarity

    Collocations

    • community policing

      (انگلیسی) کارکردن مأموران پلیس فقط در یک محله (به منظور این که اهل محل آنها را خوب بشناسند)، (امریکا) کمک مردم به شهربانی (پاسداری به صورت گروه‌های گشتی و غیره)

    • community service

      1- کار برای مردم (که گاهی به جای زندان به مجرمین تکلیف می‌شود) 2- خدمات اجتماعی، کارهای عام‌المنفعه

    ارجاع به لغت community

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «community» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/community

    لغات نزدیک community

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی