امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Conclude

    kənˈkluːd kənˈkluːd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      concluded

    • شکل سوم:

      concluded

    • سوم‌شخص مفرد:

      concludes

    • وجه وصفی حال:

      concluding

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive C1
    به پایان رساندن، نتیجه گرفتن، استنتاج کردن، منعقد کردن link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    - They concluded a new agreement with Iran.
    - آن‌ها با ایران قرارداد جدیدی بستند.
    - After reading her letter, I concluded that she is against their marriage.
    - پس از خواندن نامه‌اش به این نتیجه رسیدم که با ازدواج آن‌ها مخالف است.
    - He concluded his essay with a poem by Sa'di.
    - او مقاله‌ی خود را با شعری از سعدی خاتمه داد.
    - his concluding remarks
    - سخنان پایانی او
    - The meeting concluded amidst the audience's applause.
    - جلسه در میان کف زدن حضار خاتمه یافت.
    - We concluded to go on a trip.
    - تصمیم گرفتیم به سفر برویم.
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد conclude

    1. verb finish, come to an end
      Synonyms:
      end stop terminate finish complete close cease halt wind up wrap up achieve close out consummate round off clinch top off crown knock off put to bed call it a day draw to close cinch bring down curtain desist ultimate
      Antonyms:
      start begin commence introduce preface
    1. verb decide, deduce
      Synonyms:
      decide judge reason assume suppose deduce infer presume surmise figure gather draw make derive reckon analyze sum up adjudge intuit collect boil down to add up to have a hunch make out ratiocinate be afraid the way one sees it
    1. verb settle, resolve
      Synonyms:
      decide fix determine establish achieve resolve settle effect accomplish work out confirm carry out bring about clinch pull off rule
      Antonyms:
      unsettle

    لغات هم‌خانواده conclude

    • verb - transitive
      conclude

    ارجاع به لغت conclude

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «conclude» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conclude

    لغات نزدیک conclude

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی