امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Contemporary

    kənˈtempəreri kənˈtemprəri / / -pri
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      contemporaries

    • صفت تفضیلی:

      more contemporary

    • صفت عالی:

      most contemporary

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective B2
    معاصر، هم‌زمان، هم‌دوره

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - contemporary Iranian literature
    - ادبیات امروزی ایران
    - contemporary American literature
    - ادبیات معاصر آمریکا
    noun countable
    معاصر، هم‌عصر
    - Sa'di and Rumi were contemporaries.
    - سعدی و رومی هم‌عصر بودند.
    - Most of his contemporaries are dead.
    - اکثر هم‌سن‌های او مرده‌اند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد contemporary

    1. adjective modern
      Synonyms:
      new current up-to-date modern present recent today instant in vogue à la mode topical up-to-the-minute latest existent extant present-day in fashion now contempo with it mod abreast voguish ultramodern newfangled leading-edge state-of-the-art just out red-hot au courant hot off press
      Antonyms:
      old old-fashioned past preceding
    1. adjective existing, occurring at same time
      Synonyms:
      present current simultaneous coexisting coexistent concurrent accompanying attendant associated related connected coincident concomitant synchronous synchronal synchronic coeval contemporaneous coetaneous
      Antonyms:
      future past preceding succeeding

    لغات هم‌خانواده contemporary

    • noun
      contemporary
    • adjective
      contemporary

    ارجاع به لغت contemporary

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «contemporary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/contemporary

    لغات نزدیک contemporary

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی