امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Contingent

kənˈtɪndʒənt kənˈtɪndʒənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    contingents
  • صفت تفضیلی:

    more contingent
  • صفت عالی:

    most contingent

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
محتمل‌الوقوع، تصادفی، مشروط، موکول، ممکن، اتفاقی، آزاد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Many possibilities are contingent.
- احتمال وقوع رویدادهای زیادی وجود دارد.
- a contingent result
- پیامد اتفاقی
- Our success is contingent upon the weather.
- موفقیت ما به وضع هوا بستگی دارد.
- Human volition is contingent.
- اختیار انسان دست خود اوست (اراده‌ی انسان آزاد است).
noun countable
نماینده، گروه اعزامی
- the Norwegian contingent in the U.N. peace-keeping force
- گروه اعزامی نروژی در نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل
- a contingent of European scientists
- نماینده‌ی دانشمندان اروپایی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد contingent

  1. adjective conditional; possible
    Synonyms: accidental, casual, chance, controlled by, dependent, fluky, fortuitous, haphazard, incidental, likely, odd, probable, probably, random, subject to, unanticipated, uncertain, unexpected, unforeseeable, unforeseen, unpredictable
    Antonyms: certain, definite, real, sure, truthful, unconditional
  2. noun group of followers
    Synonyms: batch, body, bunch, deputation, detachment, disciples, mission, quota, sect, section, set

ارجاع به لغت contingent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «contingent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/contingent

لغات نزدیک contingent

پیشنهاد بهبود معانی