امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Continual

kənˈtɪnjuəl kənˈtɪnjuəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
پیوسته، پی‌درپی، دائمی، همیشگی، مکرر، متناوب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He continually interrupted my speech.
- او به‌تکرار نطق مرا قطع کرد.
- continual storms
- توفان‌های پی‌درپی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد continual

  1. adjective constant, incessant
    Synonyms: aeonian, around-the-clock, ceaseless, connected, consecutive, continuous, dateless, endless, enduring, eternal, everlasting, frequent, interminable, oft-repeated, permanent, perpetual, persistent, persisting, recurrent, regular, relentless, repeated, repetitive, running, staying, steady, timeless, unbroken, unceasing, unchanging, unending, unfailing, unflagging, uninterrupted, unremitting, unvarying, unwaning
    Antonyms: broken, ceasing, checked, halting, inconstant, infrequent, intermittent, interrupted, occasional, temporary

لغات هم‌خانواده continual

ارجاع به لغت continual

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «continual» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/continual

لغات نزدیک continual

پیشنهاد بهبود معانی