امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Continue

kənˈtɪnjuː kənˈtɪnjuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    continued
  • شکل سوم:

    continued
  • سوم‌شخص مفرد:

    continues
  • وجه وصفی حال:

    continuing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B1
ادامه یافتن، ادامه داشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The war continued for eight years.
- جنگ هشت سال ادامه داشت.
- It continued to rain.
- باران ادامه داشت.
verb - transitive B1
ادامه دادن، دنبال کردن
- The teacher reminded his students to continue studying for the upcoming test.
- معلم به دانش‌آموزانش یادآوری کرد که برای آزمون آینده به مطالعه ادامه دهند.
- The athletes vowed to continue training hard in order to improve their skills.
- ورزشکاران متعهد شدند که برای بهبود مهارت‌های خود به تمرینات سخت ادامه دهند.
verb - intransitive verb - transitive B1
دوباره شروع شدن، باز ادامه یافتن، از سرگرفتن، باز ادامه دادن، دوباره شروع کردن (پس از وقفه)
- He coughed and then continued talking.
- او سرفه کرد و سپس حرف زدن را از سرگرفت.
- After a short break, we will continue our journey.
- پس از استراحت کوتاه، سفرمان را از سر خواهیم گرفت.
- The rain stopped, but it will continue later in the evening.
- بارندگی متوقف شد اما بعدازظهر دوباره شروع خواهد شد.
verb - intransitive verb - transitive
ماندن، باقی ماندن، بازماندن، تداوم بخشیدن، دنباله داشتن
- He will continue in office for another year.
- یک سال دیگر هم در شغل خود باقی خواهد ماند.
- I decided to continue him in office.
- تصمیم گرفتم او را در شغل خود باقی بگذارم.
verb - transitive
حقوق به تعویق انداختن
- The judge decided to continue the trial.
- قاضی تصمیم به تعویق دادرسی گرفت.
- The prosecution agreed to continue the hearing.
- دادستان با تعویق جلسه‌ی رسیدگی موافقت کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد continue

  1. verb persist, carry on
    Synonyms: abide, advance, carry forward, draw out, endure, extend, forge ahead, get on with it, go on, hang in, keep at, keep on, keep on truckin’, keep the ball rolling, keep up, last, lengthen, linger, live on, loiter, maintain, make headway, move ahead, never cease, outlast, outlive, perdure, persevere, persist in, press on, progress, project, prolong, promote, pursue, push on, reach, remain, rest, ride, run on, stand, stay, stay on, stick at, stick to, survive, sustain, uphold
    Antonyms: cease, complete, desist, discontinue, end, finish, halt, stop
  2. verb begin again; resume
    Synonyms: begin over, begin where one left off, carry on, carry over, go on with, pick up, proceed, recapitulate, recommence, reestablish, reinstate, reinstitute, renew, reopen, restart, restore, return to, take up
    Antonyms: complete, desist, discontinue, end, finish

لغات هم‌خانواده continue

ارجاع به لغت continue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «continue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/continue

لغات نزدیک continue

پیشنهاد بهبود معانی