امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cultivated

ˈkʌltɪveɪtɪd ˈkʌltɪveɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
کشت شده، زیر کشت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- cultivated land
- زمین زیر کشت
adjective
(گیاه) اهلی (در مقابل وحشی)، کشتنی، کشت زاد، کاشتنی
- Wheat is a cultivated plant.
- گندم گیاهی کاشتنی است.
adjective
آموخته، آموزش‌دیده، تحصیل‌کرده، باکمال، بافرهنگ، بافضیلت، بامعرفت
- a cultivated person
- آدم بافرهنگ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cultivated

  1. adjective Characterized by discriminating taste and broad knowledge as a result of development or education
    Synonyms: civilized, cultured, educated, polished, refined, civilised, urbane, well-bred, well-brought-up, genteel, polite
    Antonyms: uncultivated
  2. verb To encourage
    Synonyms: fostered, furthered, nourished, advanced, nursed, nurtured
  3. verb Teach or refine to be discriminative in taste or judgment
    Synonyms: civilized, refined, bred, grown, trained, nurtured, schooled, propagated, educated, improved, raised
    Antonyms: neglected, ignored
  4. verb Prepare for crops
    Synonyms: plowed, farmed, tilled, tended, grown, acquired, sensitized, tamed, cultured, studied, worked, sown, dressed, reared, raised, prepared, nursed, naturalized, nourished, labored, planted, improved, fostered, encouraged, educated, developed, civilized, cherished, cropped, bolstered, domesticated
    Antonyms: ignored, neglected, destroyed

ارجاع به لغت cultivated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cultivated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cultivated

لغات نزدیک cultivated

پیشنهاد بهبود معانی