امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Custody

ˈkʌstədi ˈkʌstədi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
حفاظت، حبس، توقیف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The divorce court awarded the custody of both children to their mother.
- دادگاه طلاق، سرپرستی هر دو کودک را به مادرشان سپرد.
- The orphan was in the custody of his uncle.
- بچه‌ی یتیم تحت کفالت عمویش بود.
- protective custody
- بازداشت احتیاطی
- He is held in police custody.
- او تحت بازداشت پلیس است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد custody

  1. noun supervision, charge of something
    Synonyms: aegis, auspices, care, conservation, custodianship, guardianship, keeping, management, observation, preservation, protection, safekeeping, salvation, superintendence, trusteeship, tute-lage, ward, wardship, watch
  2. noun confinement, jailing
    Synonyms: arrest, detention, duress, imprisonment, incarceration, jail, keeping
    Antonyms: freedom, liberation, liberty

Collocations

ارجاع به لغت custody

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «custody» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/custody

لغات نزدیک custody

پیشنهاد بهبود معانی