امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Danger

    ˈdeɪndʒər ˈdeɪndʒə
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      dangers

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable uncountable A2
    خطر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - Falling down is a real danger for the elderly.
    - برای سالمندان زمین خوردن یک خطر جدی است.
    - Children do not understand danger.
    - کودکان خطر سرشان نمی‌شود.
    - Danger! keep away!
    - خطر! نزدیک نشوید!
    - A soldier's life is full of danger.
    - زندگی سربازی پر از مخاطره است.
    - Cigarette smoking is a danger.
    - سیگار کشیدن زیان‌بخش است.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد danger

    1. noun hazard, troublesome situation
      Synonyms: clouds, crisis, double trouble, dynamite, emergency, endangerment, exigency, exposure, hot potato, insecurity, instability, jeopardy, menace, peril, pitfall, possibility, precariousness, precipice, probability, risk, risky business, slipperiness, storm, thin ice, threat, uncertainty, venture, vulnerability
      Antonyms: care, carefulness, guard, preservation, safety, security

    Collocations

    • in danger

      در خطر، در معرض خطر

    Idioms

    • on the danger

      بسیار بیمار (جزو فهرست مردنی‌ها یا بیماران بدحال)

    • out of danger

      رو به بهبود، از خطر جسته

    • there's no danger of that

      احتمال وقوع آن (امر) نمی‌رود، آن خطر وجود ندارد

    لغات هم‌خانواده danger

    ارجاع به لغت danger

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «danger» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/danger

    لغات نزدیک danger

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند