شکل جمع:
daysتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
روزوشب، شبوروز، شبانهروز، بیوقفه، مدام
1- از روزی به روز دیگر 2- بدون فکر آتیه، بدون امید، بدون پسانداز
در این دوره و زمانه
one day (or some day or one of these days)
روزی
روز آفتابی
به زودی، همین روزها
دست از کار کشیدن. تصمیم یا توافق به دست کشیدن از کاری
هر روز، همهروزه، دائماً، روزبهروز
روزوشب، شبوروز، شبانهروز، بیوقفه، مدام
روزبهروز
(در مورد چیزهای خستهکننده و ملالآور) بهطور همیشگی، دائماً، مکرراً، بهطور یکنواخت، (عامیانه) همیشهی خدا
روز بیکاری، روز تعطیل
در این دور و زمانه، این روزها
(عامیانه) تمام روز را صرف کاری کردن
(عامیانه) دلشاد کردن
(امریکا - عامیانه)روز کسی را موفقیتآمیز کردن
یکی از آن روزهای کذایی، روز بدبیاری
(عامیانه) هرگز، احتمال ندارد، بعید است
خوشا به حال آن روزها!، چه روزهایی!
درست (به احتساب دقیق روز)
(نبرد یا مسابقه و غیره) بردن، چیره شدن (باختن، مغلوب شدن)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «day» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/day