امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Deformed

dɪˈfɔːrmd dɪˈfɔːmd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    deforms
  • وجه وصفی حال:

    deforming

معنی و نمونه‌جمله

adjective
بدشکل، ناقص‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a face deformed by burns
- چهره‌ای که در اثر سوختگی شکل طبیعی خود را از دست داده است
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deformed

  1. adjective disfigured, distorted
    Synonyms: askew, awry, bent, blemished, bowed, buckled, contorted, cramped, crippled, crooked, curved, damaged, disjointed, gnarled, grotesque, humpbacked, hunchbacked, ill-made, irregular, knotted, maimed, malformed, mangled, marred, misproportioned, misshapen, out of shape, scarred, twisted, ugly, warped
    Antonyms: beautified, beautiful, graceful, improved, shapely, symmetrical

ارجاع به لغت deformed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deformed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deformed

لغات نزدیک deformed

پیشنهاد بهبود معانی