امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Descent

    dɪˈsent dɪˈsent
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      descents

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun C1
    نسب، نژاد، نزول، هبوط

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - The plane began its descent into Tehran.
    - هواپیما فرود خود را به تهران آغاز کرد.
    - I am of Persian descent.
    - من از تبار ایرانی هستم.
    - the river's gradual descent to the sea
    - شیب تدریجی رودخانه تا دریا
    - the Mongols' descent on the town
    - هجوم مغولان به شهر
    - the unexpected descent of five guests
    - پیدا شدن سرو کله‌ی پنج مهمان به طور غیرمنتظره
    - her descent to begging and stealing
    - تن در دادن او به گدایی و دزدی
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد descent

    1. noun moving down; lowering
      Synonyms:
      fall drop decline slide dip inclination slope grade sinkage sag slant declivity gradient incline descent slip plunge declension precipitation settlement droop crash sinking lowering coming down plummeting falling topple tumble coast cave-in drop-off landslide header tailspin prolapse swoop
      Antonyms:
      rise increase ascent elevation ascension upgrade
    1. noun line of ancestry
      Synonyms:
      family lineage blood family tree ancestry origin relationship parentage pedigree heredity genealogy extraction
    1. noun deterioration
      Synonyms:
      decline degradation downfall slump lapse debsement down comedown decadence abasement discomfiture cadence anticlimax pathos
      Antonyms:
      improvement upgrade
    1. noun assault, attack
      Synonyms:
      attack assault raid invasion incursion foray advance swoop

    ارجاع به لغت descent

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «descent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/descent

    لغات نزدیک descent

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی