امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Detachment

dɪˈtætʃmənt dɪˈtætʃmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
دسته، قسمت، جداسازی، تفکیک، کناره‌گیری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the detachment of a leaf from a stem
- جدا‌شدگی برگ از ساقه
- retinal detachment
- جداشدگی شبکیه
- the detachment of five tanks to defend the bridge
- گسیل پنج تانک برای دفاع از پل
- a detachment of gunners
- واحد توپچی‌ها
- a medical detachment
- گروه پزشکان اعزامی
- He studied the problem with detachment and gave his views.
- او مسئله را با بی‌طرفی (بی‌گرایشی) بررسی کرد و نظر خود را داد.
- She spoke with an air of detachment.
- او با حالتی حاکی از بی‌علاقگی صحبت می‌کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد detachment

  1. noun disconnection
    Synonyms: disengagement, disjoining, dissolution, disunion, division, divorce, divorcement, partition, rupture, separation, severing, split-up
    Antonyms: attachment, combination, connection, linkage, merger
  2. noun aloofness
    Synonyms: brown study, coldness, coolness, disinterestedness, dreaminess, impartiality, incuriosity, indifference, neutrality, nonpartisanship, objectivity, preoccupation, remoteness, reverie, unconcern, woolgathering
    Antonyms: bias, compassion, interest, kindness, sympathy
  3. noun military troop
    Synonyms: army, body, detail, division, force, organization, party, patrol, special force, squad, task force, troupe, unit

لغات هم‌خانواده detachment

ارجاع به لغت detachment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «detachment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/detachment

لغات نزدیک detachment

پیشنهاد بهبود معانی