امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Determinative

dəˈtɜːrmənəˌtɪv dɪˈtɜːmɪnətɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    determinatives

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective
تعیین‌کننده، محدود‌کننده، صفت، (دستور زبان) اسم اشاره صفت یا ضمیر اشاره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Maternal love and care are determinative factors in the child's growth and health.
- محبت و توجه مادری تعیین‌کننده‌ی میزان رشد و سلامتی کودک است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد determinative

  1. adjective Serving the function of deciding or settling with finality
    Synonyms: authoritative, conclusive, decisive, definitive, final
  2. adjective Determining or having the power to determine an outcome
    Synonyms: deciding, conclusive, crucial, decisive, determinant, determining
  3. noun A determining or causal element or factor
    Synonyms: determiner, determinant, determining factor, causal factor
  4. adjective Able or serving to determine:
    Synonyms: decisive

ارجاع به لغت determinative

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «determinative» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/determinative

لغات نزدیک determinative

پیشنهاد بهبود معانی