معنی dictation به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

dɪkˈteɪʃn dɪkˈteɪʃn

معنی و نمونه‌جمله

noun

املا، دیکته، تلقین، تحمیل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- Persian dictation

- املای فارسی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dictation

noun account

Synonyms: record, correspondence, notes, shorthand, stenography, copy, transcription

ارجاع به لغت dictation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «dictation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dictation

لغات نزدیک dictation

- dictaphone
- dictate
- dictation
- dictator
- dictatorial

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

glasses glass ticket taxi wheel boat water pail cafe trousers bedroom table nose bird elephant box money towel