معنی digital به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈdɪdʒətl ˈdɪdʒətl

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective

انگشتی، پنجه‌ای، رقمی، وابسته به شماره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

noun adjective

رقمی

- the digital skills needed for playing the piano

- مهارت‌های انگشتی لازم برای نواختن پیانو

- digital examination

- آزمایش با انگشت

- digital watch

- ساعت کامپیوتری، ساعت شماری

- digital thermometer

- گرماسنج دیجیتال، گرماسنج شماری (رقمی)

- digital recording

- ضبط صوت رقمی (دیجیتال)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد digital

adjective Using a row of digits, rather than numbers on a dial, to provide numerical information

Antonyms: analogue

ارجاع به لغت digital

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «digital» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/digital

لغات نزدیک digital

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند