امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dignitary

ˈdɪɡnəteri ˈdɪɡnətri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dignitaries

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
(شخص) والامقام، مقام عالی‌رتبه، بزرگان، رجال، مقامات (در جمع)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The dignitary arrived at the airport to a grand welcome from the local officials.
- این مقام عالی‌رتبه با استقبال با شکوه مقامات محلی وارد فرودگاه شد.
- Town dignitaries went to the city's gate to welcome Cyrus.
- بزرگان شهر برای خوشامدگویی به کوروش به دروازه‌ی شهر رفتند.
adjective
باشکوه، عالی
- the dignitary dinner
- شام باشکوه
- The dignitary speech was well-received by the audience.
- این سخنرانی عالی با استقبال خوب حضار روبه‌رو شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dignitary

  1. noun high ranking person
    Synonyms: big gun, big kahuna, bigshot, bigwig, celebrity, luminary, official, person of influence, star, top cat, VIP

ارجاع به لغت dignitary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dignitary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dignitary

لغات نزدیک dignitary

پیشنهاد بهبود معانی