امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dignitary

ˈdɪɡnəteri ˈdɪɡnətri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dignitaries

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
(شخص) والامقام، مقام عالی‌رتبه، بزرگان، رجال، مقامات (در جمع)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The dignitary arrived at the airport to a grand welcome from the local officials.
- این مقام عالی‌رتبه با استقبال با شکوه مقامات محلی وارد فرودگاه شد.
- Town dignitaries went to the city's gate to welcome Cyrus.
- بزرگان شهر برای خوشامدگویی به کوروش به دروازه‌ی شهر رفتند.
adjective
باشکوه، عالی
- the dignitary dinner
- شام باشکوه
- The dignitary speech was well-received by the audience.
- این سخنرانی عالی با استقبال خوب حضار روبه‌رو شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dignitary

  1. noun high ranking person
    Synonyms:
    official VIP celebrity star big shot person of influence big wig big gun top cat luminary big kahuna

ارجاع به لغت dignitary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dignitary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dignitary

لغات نزدیک dignitary

پیشنهاد بهبود معانی