امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dilemma

dəˈlemə / / daɪ- dəˈlemə / / daɪ-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dilemmas

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
دوراهی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The team was in a dilemma about which strategy to pursue for the upcoming project.
- تیم در دوراهی در مورد اینکه کدام استراتژی را برای پروژه‌ی آتی دنبال کند، قرار داشت.
- Death and life dilemma
- دوراهی مرگ و زندگی
- She faced a terrible dilemma.
- او با یک دوراهی بسیار بد روبه‌رو شد.
noun countable
معضل، مشکل، مخمصه
- Our dilemma was whether to lower prices or to accept fewer sales.
- معضل ما این بود که اگر قیمت‌ها را کم نمی‌کردیم، فروش ما کم می‌شد.
- The team was caught in a dilemma during the game.
- این تیم در جریان بازی در مخمصه قرار گرفت.
noun countable
مسئله‌ی پیچیده، معمای حل‌نشدنی، وضع دشوار
- That subject gradually evolved into a dilemma.
- آن موضوع کم‌کم به‌صورت معمای حل‌نشدنی در آمد.
- a moral dilemma
- یک مسئله‌ی پیچیده‌ی اخلاقی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dilemma

  1. noun crisis
    Synonyms: bind, box, Catch-22, corner, difficulty, double bind, embarrassment, fix, hole, hooker, impasse, jam, mess, mire, perplexity, pickle, plight, predicament, problem, puzzle, quandary, scrape, spot, strait, tight corner
    Antonyms: miracle, solution, wonder

Idioms

ارجاع به لغت dilemma

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dilemma» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dilemma

لغات نزدیک dilemma

پیشنهاد بهبود معانی