معنی disaster به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

dɪˈzæstər dɪˈzɑːstə

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

بدبختی، حادثه بد، مصیبت، بلا، ستاره بدبختی

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- natural disasters like earthquake and flood

- بلایای طبیعی مانند زلزله و سیل

- Their invasion of Iran was a great disaster.

- تاخت‌وتاز آن‌ها بر ایران فاجعه‌ی بزرگی بود.

- An atomic war would be the final disaster to the world.

- جنگ هسته‌ای آخرین فاجعه‌ی جهان خواهد بود.

- In Russia, Napoleon's army met with complete disaster.

- در روسیه قشون ناپلئون با ناکامی محض مواجه شد.

- Her last novel was a disaster.

- آخرین رمان او افتضاح بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disaster

noun accident, trouble

Synonyms:

accident trouble mishap misfortune adversity failure setback harm collapse crash casualty defeat upset emergency hazard reverses grief woe affliction bane blow calamity bad luck bad news rock tragedy ruin fall the worst hot water undoing catastrophe exigency depression fiasco flop flood holocaust act of God ruination slip reverse rough washout bale blight bust collision debacle fell stroke hard luck ill luck misadventure mischance stroke

Antonyms:

success good luck good fortune blessing triumph miracle prosperity wonder

لغات هم‌خانواده disaster

noun
disaster

adjective
disastrous

adverb
disastrously

ارجاع به لغت disaster

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «disaster» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disaster

لغات نزدیک disaster

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!