امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Dispassionate

    dɪsˈpæʃnət dɪsˈpæʃnət
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    بی‌غرضی، بی‌طرف، بی‌تعصب، خونسرد

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - The judge listened dispassionately but with utmost attention to both sides' claims.
    - قاضی با بی‌طرفی، ولی با کمال دقت به ادعاهای طرفین گوش کرد.
    - a dispassionate observer of the recent disputes
    - یک ناظر بی‌غرض مباحثات اخیر
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد dispassionate

    1. adjective unfeeling, impartial
      Synonyms:
      impartial fair unbiased objective neutral disinterested indifferent aloof detached unemotional cool calm composed serene quiet collected moderate temperate just judicial candid unmoved unexcitable unexcited unprejudiced unruffled unflappable uninvolved imperturbable sober tough couldn’t care less abstract cold-blooded impersonal nondiscriminatory nonpartisan poker-faced cold-fish iceberg cool cat
      Antonyms:
      emotional biased prejudiced passionate involved subjective feeling excited moved partial

    ارجاع به لغت dispassionate

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «dispassionate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dispassionate

    لغات نزدیک dispassionate

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی