امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Disturbance

dɪˈstɜrːbns dɪˈstɜːbəns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    disturbances

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
آشوب، ناراحتی، مزاحمت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun
اختلال، مزاحمت
- repeated disturbances in the streets
- اغتشاشات پی‌درپی در خیابان‌ها
- He disliked the disturbance of his privacy.
- دوست نمی‌داشت کسی خلوتش را بر هم زند.
- the disturbance of his papers
- درهم ریختگی اوراق او
- a basic disturbance of the body's chemistry
- اختلال اساسی در فعل و انفعالات بدن
- market disturbances
- آشفتگی در وضع بازار
- a weather disturbance
- آشفتگی وضع هوا، طوفان
- A disturbed personality is not always aware of the disturbance.
- یک شخصیت شوریده همیشه به شوریدگی خود آگاه نیست.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disturbance

  1. noun commotion; upset
    Synonyms: agitation, annoyance, big scene, big stink, bother, brawl, brouhaha, clamor, confusion, convulsion, derangement, disarrangement, disorder, disruption, distraction, eruption, explosion, ferment, fisticuffs, flap, fracas, fray, fuss, hindrance, hubbub, hullabaloo, insurrection, interruption, intrusion, molestation, perturbation, quake, quarrel, racket, rampage, restlessness, riot, ruckus, rumble, shock, spasm, stink, stir, storm, to-do, tremor, tumult, turmoil, upheaval, uprising, uproar, violence
    Antonyms: calm, order, peace, quiet, tranquility

لغات هم‌خانواده disturbance

ارجاع به لغت disturbance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disturbance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disturbance

لغات نزدیک disturbance

پیشنهاد بهبود معانی