ترجمه و بهبود متون فارسی و انگلیسی با استفاده از هوش مصنوعی (AI)

Done In

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • idiom
    خسته، کوفته، لت‌وپار
    • - I was/felt really done in after the game.
    • - بعد از بازی خسته و کوفته بودم.
    • - I went to bed because I was done in.
    • - از خستگی خوابیدم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد done in

  1. adjective exhausted
    Synonyms: all in, bushed, dead, depleted, done, effete, fagged, far-gone, on last leg, ready to drop, spent, tired, used up, washed-out, weary, worn-out
    Antonyms: rested

ارجاع به لغت done in

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «done in» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ تیر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/done-in

لغات نزدیک done in

پیشنهاد بهبود معانی