ترجمه و بهبود متون فارسی و انگلیسی با استفاده از هوش مصنوعی (AI)

Dormant

ˈdɔːrmənt ˈdɔːmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    خوابیده، ساکت، درحال کمون
    • - The teacher who interrupted his talk to denounce a dormant student.
    • - معلمی که صحبت خود را قطع کرد تا دانشجوی به خواب رفته را سرزنش کند.
    • - a dormant volcano
    • - آتش‌فشان خاموش (غیرفعال)
    • - Some diseases stay dormant for a long time.
    • - برخی بیماری‌ها مدت‌ها در کمون باقی می‌ماند.
    • - a lion dormant
    • - شیر غنوده
    • - His talents were dormant up to the age of twenty, then suddenly they flowered.
    • - تا سن بیست سالگی استعدادهای او خفته بودد و سپس ناگهان شکوفا شدد.
    • - thoughts that lie dormant for years
    • - اندیشه‌هایی که سال‌ها در خواب می‌ماند
    • - His dormant love flared again.
    • - عشق خفته‌اش دوباره شعله‌ور شد.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد dormant

  1. adjective inactive; sleeping
    Synonyms: abeyant, asleep, closed down, comatose, down, fallow, hibernating, inert, inoperative, latent, lethargic, lurking, on the shelf, out of action, passive, potential, prepatent, quiescent, sidelined, slack, sluggish, slumbering, smoldering, suspended, torpid
    Antonyms: active, lively

ارجاع به لغت dormant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dormant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ تیر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dormant

لغات نزدیک dormant

پیشنهاد بهبود معانی