امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dream

driːm driːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    dreamt
  • شکل سوم:

    dreamt
  • سوم‌شخص مفرد:

    dreams
  • وجه وصفی حال:

    dreaming
  • شکل جمع:

    dreams

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
خواب، رویا، خیال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a golden dream
- خواب طلایی
- dream interpretation
- تعبیر خواب
- His dream was to become rich.
- رؤیای او این بود که پول‌دار بشود.
- He lives in a world of dreams.
- او در عالم خواب و خیال زندگی می‌کند.
- His dreams turned into ashes.
- آرزوهای او تبدیل به خاکستر شد.
- Our relationship was a dream that didn't last long.
- رابطه‌ی ما رؤیایی بود که دیری نپایید.
- my dream house
- خانه‌ی رؤیایی من
- She cooks like a dream.
- او عالی آشپزی می‌کند.
- a wife of my dreams
- همسر رؤیایی من
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
خواب دیدن، رویا دیدن
- I dreamt of angels knocking on a tavern door
- خواب دیدم که ملائک در میخانه زدند
- Last night I dreamed that my father was alive.
- دیشب خواب دیدم که پدرم زنده است.
- No, I wouldn't dream of going.
- نه، فکر رفتن اصلاً به مغزم خطور نکرده است.
- She dreamed her youth away.
- جوانی خود را با خواب و خیال سپری کرد.
- Who has dreamed up this foolish plan?
- چه کسی این نقشه‌ی احمقانه را در سر پرورانده است؟
- I never dreamed of finding her.
- هرگز در خواب هم نمی‌دیدم که او را بیابم.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dream

  1. noun illusion, vision
    Synonyms: bubble, castle in the air, chimera, daydream, delusion, fancy, fantasy, hallucination, head trip, idea, image, imagination, impression, incubus, mental picture, nightmare, pie in the sky, pipe dream, rainbow, reverie, specter, speculation, thought, trance, vagary, wraith
    Antonyms: actuality, certainty, existence, fact, reality, substance, truth
  2. noun goal
    Synonyms: ambition, aspiration, design, desire, flight of fancy, hope, notion, pipe dream, wish
  3. verb conjure up scenario
    Synonyms: be delirious, be moonstruck, be up in clouds, brainstorm, build castles in air, conceive, concoct, cook up, crave, create, daydream, devise, envisage, fancy, fantasize, formulate, hallucinate, hanker, hatch, have a flash, have a nightmare, have a notion, have a vision, hunger, idealize, imagine, invent, long, lust, make up, picture, pine, search for pot of gold, sigh, stargaze, sublimate, think, think up, thirst, visualize

Phrasal verbs

  • dream up

    در سر پروراندن، خیال‌پردازی کردن

Collocations

Idioms

  • beyond one's wildest dreams

    خیلی بهتر از انتظار، (به طور غیرمترقبه) عالی

    بالاتر از حد انتظار، آنچه که شخص خوابش را هم نمی‌دیده

  • like a dream

    عالی، رؤیایی، خیال‌انگیز

لغات هم‌خانواده dream

ارجاع به لغت dream

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dream» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dream

لغات نزدیک dream

پیشنهاد بهبود معانی