امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Each

iːtʃ iːtʃ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A1
هر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He called me each day and asked about my circumstances.
- هر روز به من تلفن می‌زد و جویای احوالم می‌شد.
- Each student was given a ticket.
- به هر شاگردی یک بلیط دادند.
- each year
- هر سال
pronoun
هر یک، هر کدام
- Each of them has to pay five dollars.
- هر یک از آن‌ها باید پنج دلار بدهد.
- Three shots were fired, each missing the mark.
- سه گلوله شلیک شد و هر سه به خطا رفت.
pronoun
به هریک، به هرکدام
- She gave us two apples each.
- به هرکدام از ما دو سیب داد.
pronoun
یکی، دانه‌ای
- The oranges cost one Tooman each.
- پرتقال‌ها دانه‌ای یک تومان است.
- The two sisters love each other.
- دو خواهر همدیگر را دوست دارند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد each

  1. adjective every
    Synonyms: all, any, exclusive, individual, one by one, particular, personal, piece by piece, respective, separate, several, single, specific, various, without exception
    Antonyms: none
  2. adverb apiece; for one
    Synonyms: all, a pop, a shot, aside, a throw, by the, every, individually, per, per capita, per head, per person, per unit, proportionately, respectively, separately, singly, without exception
  3. pronoun each one
    Synonyms: each and every one, each other, every last one, every one, one, one and all, one another
    Antonyms: none

Idioms

  • to each his own

    هرکسی نظر خود را دارد، نظر هرکس بنابه شخصیت و سلیقه‌‌اش متفاوت است، هرکسی عقیده‌ای دارد، سلیقه‌ی هرکس متفاوت است

ارجاع به لغت each

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «each» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/each

لغات نزدیک each

پیشنهاد بهبود معانی