تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
فرسوده کردن
در خانه خوراک خوردن (در برابر eat out)
(زنگ یا اسید و غیره) خوردن
بیرون غذا خوردن
مؤاخذهی شدید کردن، گوشمالی دادن
تا انتها خوردن
مصرف کردن
be eaten up with jealousy (or desire or curiosity)
سخت دستخوش حسادت (یا میل یا کنجکاوی) شدن
بخورید و بیاشامید و شاد باشید
پرخوری کردن، مثل گاو غذا خوردن، اشتهای خوبی داشتن
حرف خود را پس گرفتن، گفتهی خود را انکار کردن
برای زنده ماندن بخور؛ (ولی) برای خوردن زندگی نکن!
you can't have your cake and eat it too
نمیتونی همهچیز رو با هم داشته باشی (نمیشه هم خدا رو بخوای، هم خرما رو)
کم خوراک بودن
مثل اشرافزادهها زندگی کردن، لای پر قو زندگی کردن
شکر خوردن، به غلط کردن افتادن، پوزش خواستن، معذرتخواهی کردن، اشتباه خود را پذیرفتن، به اشتباه خود اعتراف کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «eat» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/eat