امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Edgy

    ˈedʒi ˈedʒi
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    کج‌خلق، زودرنج، تحریک‌پذیر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - She’s been edgy lately.
    - تازگی‌ها خیلی زودرنج شده.
    - She was nervous and edgy.
    - او عصبی و زودرنج بود.
    adjective
    تحریک‌آمیز، محرک، بحث‌برانگیز، خلاف عرف
    - edgy negotiations
    - مذاکرات بحث‌برانگیز
    - Her ideal man would be ‘edgy’.
    - مرد ایده‌آل او شخصی خلاف عرف است.
    adjective
    لبه‌دار، تیز، برنده
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد edgy

    1. adjective nervous
      Synonyms: anxious, critical, excitable, excited, high-strung, ill at ease, impatient, irascible, irritable, keyed up, overstrung, restive, restless, skittish, tense, touchy, uneasy, uptight
      Antonyms: calm, composed, easy-going, laid-back

    ارجاع به لغت edgy

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «edgy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/edgy

    لغات نزدیک edgy

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند