گذشتهی ساده:
elbowedشکل سوم:
elbowedسومشخص مفرد:
elbowsوجه وصفی حال:
elbowingشکل جمع:
elbowsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
در دسترس، نزدیک، مجاور
(عامیانه) مورد بیوفایی قرار گرفتن، (توسط دوست یا یار) ترک شدن، طرد شدن
(عامیانه) مورد کملطفی یا بیوفایی قرار دادن، طرد کردن، دور کردن (از خود)
ژندهپوش، فقیر و درمانده، مندرس
(عامیانه) تا خرخره گرفتار، بسیار مشغول
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «elbow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/elbow