امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Emigrate

ˈemɪɡreɪt ˈemɪɡreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    emigrated
  • شکل سوم:

    emigrated
  • سوم‌شخص مفرد:

    emigrates
  • وجه وصفی حال:

    emigrating

معنی و نمونه‌جمله

verb - intransitive
مهاجرت کردن، به کشور دیگر رفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He emigrated from France to Texas.
- او از فرانسه به تکزاس مهاجرت کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد emigrate

  1. verb move to new country
    Synonyms: depart, migrate, move abroad, quit, remove, transmigrate
    Antonyms: remain, stay

ارجاع به لغت emigrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «emigrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/emigrate

لغات نزدیک emigrate

پیشنهاد بهبود معانی