امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

émigré

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
مهاجر سیاسی، پناهنده‌ی سیاسی (برای مثال سلطنت‌طلبان فرانسوی در زمان انقلاب کبیر فرانسه)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He was one of a group of Soviet émigrés living in New York.
- او یکی از مهاجران سیاسی اتحادیه جماهیر شوروی بود که در نیویورک زندگی می‌کرد.
- a flood of émigrés into neighboring countries
- موجی از پناهندگان سیاسی به سمت کشورهای همسایه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد émigré

  1. noun emigrant
    Synonyms: displaced person, DP, exile, expatriate, foreigner, migrant, refugee

ارجاع به لغت émigré

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «émigré» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/emigre

لغات نزدیک émigré

پیشنهاد بهبود معانی