امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Empathy

ˈempəθi ˈempəθi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
همدلی، هم‌احساسی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- the empathy existing between him and all the bereaved people in the village
- همدلی موجود بین او و همه‌ی داغ‌دیدگان دهکده
- Showing empathy can greatly enhance interpersonal relationships.
- بروز دادن هم‌احساسی می‌تواند روابط بین‌ فردی را تا حد زیادی تقویت کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد empathy

  1. noun understanding
    Synonyms: affinity, appreciation, being on same wavelength, being there for someone, communion, community of interests, compassion, comprehension, concord, cottoning to, good vibrations, hitting it off, insight, picking up on, pity, rapport, recognition, responsiveness, soul, sympathy, warmth
    Antonyms: apathy, misunderstanding, unfeelingness

ارجاع به لغت empathy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «empathy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/empathy

لغات نزدیک empathy

پیشنهاد بهبود معانی