امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Enforcement

ɪnˈfɔːrsmənt ɪnˈfɔːsmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun uncountable C1
(قانون) اجرا، انجام، انفاذ، اعمال

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enforcement

  1. noun requirement to obey; implementation of rule(s)
    Synonyms: administration, application, carrying out, coercion, compulsion, compulsory law, constraint, duress, enforcing, exaction, execution, fulfilling, imposition, impulsion, insistence, lash, martial law, necessitation, obligation, prescription, pressure, prosecution, reinforcement, spur, whip
    Antonyms: abandon, disregard, forgetfulness, neglect, renunciation, slight

لغات هم‌خانواده enforcement

ارجاع به لغت enforcement

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enforcement» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enforcement

لغات نزدیک enforcement

پیشنهاد بهبود معانی