امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Enthrall

    ɪnˈθrɔːrl ɪnˈθrɔːl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      enthralled

    • شکل سوم:

      enthralled

    • سوم‌شخص مفرد:

      enthralls

    • وجه وصفی حال:

      enthralling

    توضیحات

    همچنین می‌توان از inthrall or inthral به‌ جای enthrall استفاده کرد.

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    verb - intransitive verb - transitive
    انگلیسی آمریکایی مجذوب شدن یا کردن، شیفته شدن یا کردن، مسحور شدن یا کردن، مفتون شدن یا کردن، عاشق شدن یا کردن، علاقه‌مند شدن یا کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - The baseball game completely enthralled the crowd.
    - بازی بیسبال تماشاچیان را کاملاً مجذوب خود کرد.
    - The instructor's detailed lecture on the history of ancient Egypt enthralled the students.
    - سخنرانی مفصل این استاد درباره‌ی تاریخ مصر باستان دانشجویان را شیفته‌ی خود کرد.
    verb - intransitive verb - transitive
    قدیمی برده کردن، به غلامی درآوردن
    - The slave traders enthralled the native people into their captivity.
    - تاجران برده‌، مردم بومی را به غلامی خود درآوردند.
    - They enthralled the villagers.
    - روستایی‌ها را برده‌ی خود کردند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد enthrall

    1. verb captivate
      Synonyms: absorb, beguile, bewitch, charm, enchant, engage, enrapture, enslave, entrance, fascinate, grab, grip, hold spellbound, hook, hypnotize, intrigue, mesmerize, preoccupy, rivet, spellbind, subdue, subject, subjugate
      Antonyms: bore, dull, tire, turn off, weary

    ارجاع به لغت enthrall

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «enthrall» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enthrall

    لغات نزدیک enthrall

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی