امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Enthrone

ɪnˈθroʊn ɪnˈθrəʊn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
برتخت سلطنت نشاندن، بلندکردن، بالابردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- to enthrone a king
- پادشاهی را بر تخت نشاندن
- Frontiersmen enthroned work and effort and worshipped them.
- مرزنشینان از کار و کوشش تجلیل می‌کردند و آن را می‌ستودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enthrone

  1. verb To empower with a crown
    Synonyms: elevate, exalt, ennoble
  2. verb Put a monarch on the throne
    Synonyms: invest, throne, vest
    Antonyms: dethrone, divest

ارجاع به لغت enthrone

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enthrone» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enthrone

لغات نزدیک enthrone

پیشنهاد بهبود معانی