امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Expand

    ɪkˈspænd ɪkˈspænd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      expanded

    • شکل سوم:

      expanded

    • سوم‌شخص مفرد:

      expands

    • وجه وصفی حال:

      expanding

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive B2
    اقتصاد منبسط کردن، توسعه دادن، بسط دادن، پهن کردن، به تفصیل شرح دادن link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - An eagle expands its wings.
    - عقاب بال‌های خود را می‌گستراند.
    - A deep breath will expand your chest.
    - نفس عمیق سینه‌ات را منبسط می‌کند.
    - in order to expand our exports
    - به‌ منظور توسعه‌ی صادرات ما
    verb - intransitive
    بسط یافتن، منبسط شدن
    - I would like to expand on three of these problems.
    - می‌خواهم سه تا از این مسائل را مورد بحث کامل قرار بدهم.
    - The servants' flattery made him expand.
    - تملق نوکران او را سرحال آورد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد expand

    1. verb extend, augment
      Synonyms:
      increase enlarge grow widen amplify lengthen swell spread develop magnify augment inflate broaden elaborate open heighten prolong thicken mushroom unfold dilate distend multiply bolster protract fatten fill out puff up beef up stretch detail embellish explicate unravel mount hike open out aggrandize fan out diffuse pad blow up bulk up slap on tack on stretch out unroll upsurge burgeon pyramid soup up piggyback wax spread out
      Antonyms:
      shorten lessen shrink lower contract abbreviate
    1. verb go into detail
      Synonyms:
      develop extend enlarge amplify elaborate expound spell out flesh out dilate detail build up discourse expatiate beef up drag out embellish sweeten
      Antonyms:
      shorten abridge abbreviate

    لغات هم‌خانواده expand

    • verb - transitive
      expand

    ارجاع به لغت expand

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «expand» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/expand

    لغات نزدیک expand

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی