امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Expenditure

ɪkˈspendətʃər ɪkˈspendɪtʃə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    expenditures

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
برآمد، هزینه، خرج، مخارج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Government expenditures are on the rise.
- هزینه‌های دولتی رو به افزایش است.
- an expenditure of energy
- هزینه‌ی انرژی
noun uncountable
صرف، مصرف، پرداخت
- the expenditure of time and money
- صرف وقت و پول
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد expenditure

  1. noun payment
    Synonyms: amount, application, bottom line, cash on barrelhead, charge, come to, consumption, cost, disbursement, dissipation, expense, figure, investment, kickback, outgo, outlay, output, payoff, price, rate, setback, spending, splurge, squander, throw, tune, use, valuation, value, waste
    Antonyms: savings

لغات هم‌خانواده expenditure

ارجاع به لغت expenditure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «expenditure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/expenditure

لغات نزدیک expenditure

پیشنهاد بهبود معانی