امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fabric

ˈfæbrɪk ˈfæbrɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fabrics

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun C1
محصول (کارخانه و غیره)، پارچه، قماش، سبک بافت، اساس، دست اول

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Satin is a soft, shining fabric.
- ساتن پارچه‌ای نرم‌ و ‌براق است.
- imported fabrics
- قماش وارداتی
- a cotton cloth of fine fabric
- پارچه‌ی پنبه‌ای ریزبافت
- Unemployment was threatening the whole fabric of the society.
- بیکاری همه‌ی تاروپود اجتماعی کشور را تهدید می‌کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fabric

  1. noun cloth, material
    Synonyms: bolt, fiber, goods, stuff, textile, texture, web
  2. noun structure
    Synonyms: building, consistency, constitution, construction, foundation, frame, framework, infrastructure, make-up, mold, organization, stamp, substance, texture

ارجاع به لغت fabric

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fabric» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fabric

لغات نزدیک fabric

پیشنهاد بهبود معانی