امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fabricated

American: ˈfæbrɪˌketəd British: ˈfæbrɪkeɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    fabricates
  • وجه وصفی حال:

    fabricating

معنی

ساختگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fabricated

  1. verb Put together out of artificial or natural components or parts; ; ; He manufactured a popular cereal""
    Synonyms: manufactured, made, produced, framed, constructed, built, shaped, formed, fashioned, woven, molded, lied, invented, improvised, formulated, falsified, forged, devised, created, contrived, concocted, coined, assembled, erected
  2. verb Manufacture
    Synonyms: fictionalized, joined, falsified, faked, doctored, composed
    Antonyms: wrecked, demolished, broken, ruined, destroyed
  3. verb Make up something artificial or untrue
    Synonyms: invented, prevaricated, hatched, contrived, formulated, devised, manufactured, concocted
  4. adjective Formed or conceived by the imagination
    Synonyms: fancied, fictional, fictitious

ارجاع به لغت fabricated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fabricated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fabricated

لغات نزدیک fabricated

پیشنهاد بهبود معانی