امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fated

ˈfeɪtɪd ˈfeɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
مقدر، محکوم (به‌ فنا)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fated

  1. adjective governed by fate
    Synonyms: decided by fate, destined, doomed, foreordained, imminent, impending, inescapable, inevitable, in the stars, predestined, predetermined, prejudged, preordained, unavoidable

ارجاع به لغت fated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fated

لغات نزدیک fated

پیشنهاد بهبود معانی