امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fattening

ˈfæt̬nɪŋ ˈfætnɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fattened
  • شکل سوم:

    fattened
  • سوم‌شخص مفرد:

    fattens

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
چاق‌کننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- fattening foods
- غذاهای چاق‌کننده
- Grill the fish instead of frying it. It's less fattening that way.
- ماهی را به جای سرخ کردن گریل کنید. این‌گونه کمتر چاق‌کننده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fattening

  1. verb Make fat or plump
    Synonyms: plumping, thriving, filling, stuffing, swelling, cramming, feeding, enriching, battening
    Antonyms: constricting, reducing, starving
  2. verb Grow or make bigger; nourish
    Synonyms: swelling, expanding
    Antonyms: thinning

لغات هم‌خانواده fattening

ارجاع به لغت fattening

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fattening» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fattening

لغات نزدیک fattening

پیشنهاد بهبود معانی