امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Felicitous

    fɪˈlɪsɪtəs fɪˈlɪsɪtəs
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    به‌موقع، بجا، درخور، به‌هنگام، شایسته، مناسب

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    - felicitous remarks
    - اظهارات بجا
    adjective
    خوش‌بیان، بلیغ، فصیح، گزیده‌گوی
    - Say little, say felicitously, like pearls....
    - کم‌ گوی و گزیده گوی چون در ...
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد felicitous

    1. adjective appropriate, suitable
      Synonyms: applicable, apposite, apropos, apt, convincing, fit, fitting, germane, happy, inspired, just, meet, neat, opportune, pat, pertinent, proper, propitious, relevant, seasonable, telling, timely, well-chosen, well-timed
      Antonyms: improper, inappropriate, infelicitous, inopportune, unfitting, unsuitable, untimely

    ارجاع به لغت felicitous

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «felicitous» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/felicitous

    لغات نزدیک felicitous

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند