امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fertilization

ˌfərtələˈzeɪʃn̩ ˌfɜːtəlaɪˈzeɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fertilizations

معنی

noun
لقاح، عمل کود دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fertilization

  1. noun the enrichment of land
    Synonyms: manuring, dressing, preparation, covering, liming, mulching, spreading, enrichment
  2. noun impregnation of the ovum
    Synonyms: insemination, impregnation, pollination, implantation, breeding, fecundation, propagation, procreation, conjugation

لغات هم‌خانواده fertilization

ارجاع به لغت fertilization

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fertilization» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fertilization

لغات نزدیک fertilization

پیشنهاد بهبود معانی