امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Fervent

    ˈfɜrːvnt ˈfɜːvənt
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more fervent

    • صفت عالی:

      most fervent

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective formal
    پرشور، پرحرارت، مشتاق، پرتب‌وتاب (شخص)، آتشین، سوزان (عشق)، شدید (نفرت)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - The novel was a beautiful depiction of a fervent love.
    - این رمان نمودی زیبا از عشقی سوزان بود.
    - then he began setting fervent kisses upon her hands
    - سپس شروع کرد به دادن بوسه‌های آتشین بر دستان او
    adjective formal
    بسیار داغ، سوزان
    - The fervent heat of the desert sun was unbearable.
    - گرمای سوزان آفتاب صحرا تحمل‌ناپذیر بود.
    - The fervent summer days in Arizona are best spent indoors with air conditioning.
    - روزهای بسیار داغ تابستان در آریزونا بهتر است در داخل خانه با تهویه‌ی مطبوع سپری شود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد fervent

    1. adjective enthusiastic
      Synonyms:
      eager excited earnest sincere heartfelt wholehearted warm passionate ardent zealous fervid enthused animated intense warmhearted impassioned glowing fiery devout serious responsive unfeigned hearty vehement hot religious burning hot-blooded ecstatic tender blazing pious perfervid gung ho dying to gotta have hopped up hot for
      Antonyms:
      indifferent apathetic unenthusiastic dispassionate unexcited cool dispirited
    1. adjective enthusiastic, excited
      Synonyms:
      eager excited earnest enthused ardent passionate heartfelt warm intense zealous animated fervent fiery glowing emotional wholehearted hot serious sincere responsive warmhearted devout vehement impassioned burning ecstatic unfeigned hot-blooded pious religious perfervid dying to falling all over oneself go great guns
      Antonyms:
      unenthusiastic discouraged unexcited cool impassive uncaring dispirited

    ارجاع به لغت fervent

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fervent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fervent

    لغات نزدیک fervent

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    ده واحدی دهانه باجه دهانه منقار مانند دو کوژ دوازده دوجین دوام ندارد دوباره ارزیابی کردن دوباره بکار بردنی دوباره بیمه کردن دوباره تنظیم کردن دوباره سازمان دادن دوباره سهم دادن دوباره گذاری دوباره به خدمت احضار شده دوبلین دوبندی دوتکه دود بیرون دادن دودآکنی دودو