امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Flashy

ˈflæʃi ˈflæʃi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    flashier
  • صفت عالی:

    flashiest

معنی

adjective
درخشانی، نمایشی، زرق‌وبرقی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flashy

  1. adjective flamboyant, in poor taste
    Synonyms: blatant, brazen, catchpenny, cheap, chintzy, flaunting, florid, garish, gaudy, glaring, glittering, glittery, glitzy, jazzy, loud, meretricious, ornate, ostentatious, showy, snazzy, sparkling, tacky, tasteless, tawdry, tinsel, vulgar
    Antonyms: plain, simple, subdued, tasteful, unflamboyant, unflashy, ungaudy, unobtrusive

ارجاع به لغت flashy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flashy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/flashy

لغات نزدیک flashy

پیشنهاد بهبود معانی